نوروز 94 همراه با وروجکای مامان
سال نو مبارک
ببخشید دیگه دلش میخواد زودی بغلش کنم تحمل عکس انداختن نداره
از داداشی یاد بگیر
اینا رو واسه کوچولوهای فامیل درست کردم که از طرف امیرمهدی و امید بدم بهشون به مناسبت سال گوسفند
امید بغل دایی جانش خونه عمه عذرا خانم مامانی
اینجا هم خونه عمو آقا رضا
زینب ( دخترعمو جواد آقا ) و آقا امید
این چه مدل خوابیدنه آخه
تا دیدی میخوام عکس بگیرم پریدی و خودت زدی به خواب( امیرمهدی)
تاب سواری امید خان خونه خاله زهره ( مامان حلما خانوم)
اینم داداشی
توپ بازی امید خان خونه عمه نرگس
اون توپ سبزه رو هم آخر سر انگاری گذاشته بود دهنش یهو دیدم گریه میکنه تا نگاش کردم دیدم توپه گیر کرده تو دهنش درنمیاد ،خدا رحم کرد، به زور انگشتمو انداختم پشت توپ و درآوردمش بچم انقد گریه کرد ، دهنش درد گرفته بود
امان از دست بچه ها
یه سری عکس از سال قبل مونده بود گذاشتمش تو ادامه مطلب دیدنش خالی از لطف نیست
ببین کاموامو به چه روز انداختی
داداشی هم که از دستت به عذابه
حمله به طرف جامدادی داداشی
اینجا هم با داداشی بازی میکردم که نتونستی تحمل کنی
و
.
.
.
یه بار که بابا و داداشی رفتن تو حیاط و تو هم دوست داشتی بری(هوا هم سرد)
دوباره امید و جامدادی داداشی
یعنی داره چیکار میکنه؟
یه روز که خاله حلما رو آورد تا بره سر کار ( پرستارش کار داشت)
امید و حلما بعد کلی شیطونی
یه روز تا دیدی بابایی خوابیده همینطور از سر و کولش بالا میرفتی منم تا میگرفتمت و میذاشتمت اونطرف سر یه دقیقه بازم برمیگشتی
گوش بابایی رو میکشیدی
منم واسه اینکه دیگه نری مزاحم استراحت بابا بشی دفتر نازنین بافتنیمو که خیلی دوست داری دادم دستت
اینم که فک کنم نیاز به توضیح نداره
ایضا این ( پرده راهرو که در زمستون کلی به جلوگیری از هدر رفتن گرما کمک میکنه)
این عکس تو کامپیوتر عمع طیبه بوده که علی (پسر عمه طیبه ) واسم فرستاد
امیرمهدی همیشه کمربندشو میبست حتی با لباس تو خونه ای
( چقد تپل بوده بچم)فک کنم اینجا سه سالشه
امیرمهدی ، زهرا ، زینب ( دختر عموهای امیرمهدی)
چشمه دیمه شهرستان کوهرنگ تابستان 92
امیرمهدی 4 سال و یکی دو ماهش بوده