قند عسلای مامان و بابا

امیر مهدی زیاد نقاشی نمیکشه آخه میخواد مثل بزرگا تمیز بکشه فقط رنگ آمیزی رو خیلی دوست داره و تمیز هم رنگ میکنه این نقاشی رو دختر همسایه کشیده و امیرمهدی هم رنگ زده  فرستادیم واسه شبکه پویا (نقاشی نقاشی) ولی فک کنم پخش نکرد   این هم نمیدونم چی شد که روی وایت برد کشید  دایی مصطفی کشید اونم به تقلید از دایی جونش اینا رو کشید البته درخت رو از خیلی وقت پیش تقریبا 3 سالگی میتونست بکشه اینقد درخت میکشید که جنگل میشد ...

اینا رو چند روز قبل یافتم cd عکسای کوچیکی امیر مهدی رو پیدا کردم  تا جاییکه بتونم میخوام عکساتو اینجا بذارم تا واست یادگار بمونه امیر مهدی گلم       این بچه همش خواب بود گنجشک مامان ایجا هم مامان جون بلندت کردن ولی همچنان خواب بودی در حال تماشای تلویزیون فک کنم فوتبال داشت   واسه اولین بار دستتو خودکاری کرده بودی منم عکس گرفتم داری به چی فک میکنی واسه اولین بار بود با بچه ها قطار بازی میکردین خونه (عمه معصومه) ...

  یه سری عکس از کوچیکیای امیر مهدی گلم ............     اینجا سرشو گذاشته روی توپش و خوابش برده   ...

چند روز قبل power کامپیوتر سوخت به پیشنهاد همسر محترم دادیمش به امیرمهدی تا باهاش سرگرم بشه اولش که خیلی ذوق میکرد روزی 3 بار پیچ و مهره هاشو باز میکرد دوباره می بست الان هم روزی یه بار میره سراغش به قول خودش که می گه : من هر روز میرم سراغ کامپیوتر کوچولوم     ...

چند روز قبل خانم رضایی تو برنامه گل آموز (برنامه مورد علاقه امیرمهدی و من ) یه کاردستی با خمیر کاغذ درست کرد که من هم به شوق افتادم درستش کنم یه کامیون خوشگل بود که با خمیر کاغذ درست شده بود  اینم نتیجه اش:   ...

سه روزگی امیرمهدی امامزاده طبس زهرا ( دختر عموی امیرمهدی)همسری   و  امیرمهدی متعجب (چه روزایی بود) ی  باغ شازده (کرمان) تابستان 89    بچه تو فکره چطور شمع به این گندگی رو فوت کنه خاموش شه دست مامان جون و بابا جون و خاله زهره و دایی مصطفی درد نکنه  یادش بخیر روزا خیلی زود میگذره ، جای بی بی گلمم الان خیلی خیلی خالیه  از کفشش پاش تاول زده بود  نمیدونم سر چی قهر کرده بود گریه میکرد تازه زیر چشمی هم نگاه میکرد ببینه کی به دادش میرسه ماهم که فقط ریز میخندیدیم ببینیم آخرش چیکار میکنه ...