جشن پایان سال
نیمه تابستونیم هنوز عکسای جشن پایان سال امیر مهدی رو نذاشتم بماند که کلربوک (دفتر فعالیت ها) و سی دی مربوط به اردوها و جشن پایان سال که قرار بوده مدرسه زحمتشو بکشه هنوز به دستمون نرسیده این چه وضعشه آخه این دکور جشن امیرمهدی گلم با دوستاش امیرمهدی تو گروه سرود - ردیف جلو -از سمت راست چهارمین نفر پسرکم با اون کلاه فارغ التحصیلیش (البته هنوز خیلی مونده تا فارغ التحصیل بشن) پنجمین نفر جایزه هاشونو گذاشته بودن تو پاکتهاشون قند عسلم به همراه مربی دلسوز و مهربونشون ( خانم رجبی) پذیرایی و کادوهای پسرک دوباره امیرمهدی و جاروبرقی و کمک به ما...
نویسنده :
مامان و بابا
0:05
تابستون 94
حسابی اینجاها رو خاک گرفته خبر تازه اینکه امید خان دو روز مونده به ماه رمضون در سن یکسال و بیست روزه گی ترک شیر فرمودند و به جرگه مردان پیوستند نماز هم میخونه بچم فقط و فقط سجده میره تند ، تند سجده میکنه ناخن هاشم میگیره ( در ادامه مطلب مستنداتش هست) یه روز صبح که از خواب بیدار شدم با همچین صحنه ای مواجه شدم البته ماه رمضون بود و چون روزه میگرفتم خب دیر هم بیدار میشدم بدون شرح اینا چیه یعنی؟!!!! بذار ببینم چه مزه ای میده ( نمایی از یک شبیخون) اِاِاِاِاِ ......... مامان جان اینجا هم نمیتونم راحت میوه بخورم ...
نویسنده :
مامان و بابا
15:52
روز مادر و راز صندوق عقب!!!!!!!!!!
رفته بودم مغازه بقیه خانواده هم تو ماشین بودن وقتی اومدم امیرمهدی میگه مامان یه چیزی میخوام بهت بگم وقتی رفتیم خونه میگم تو صندوق عقبه ما هم که عازم خونه مامانم اینا بودیم تا همون جا مدام از صندوق عقب و راز توش حرف میزد این شد که بچه دلش تاب نیاورد همون دم در خونه ی مامان جون تمام نقشه هاشو بر باد داد و راز صندوق عقب فاش شد اینم راز دوست داشتنی صندوق عقب (کادوی گلپسرا به مامانشون) اینم وقتی از مدرسه اومد واسم آورد اختصاصی توش هم نقاشی امیرمهدی هست که من و خودش رو کشیده که داره بهم گل میده اگه گفتین این چیه ؟ یک عدد حوله که دور توپ پیچیده شده ( امیرمهدی هر وقت توپشو بشو...
فروردین 94
سلام بدون هیچ حرفی عکسا رو ببینید آها یه حرفی هست حدود یه هفته ای میشد که امید تب داشت بعد کاشف به عمل اومد که آقا دارن دندون آسیاب درمیارن (امروز 24 اردیبهشت 94 ) اینم مدلیه واسه خودش و همینطور این گلپسرا دارن تلویزیون میبینن منتظره ببرمش بیرون اخلاق نداره دیگه شما ببخشید اینم لبخند بعد از تونل بازی با میز بازم هست فرصت بشه از خجالتتون درمیام ...
نویسنده :
مامان و بابا
10:57
سیزده به در 94 (روز طبیعت)
سیزده امسال رفتیم باغ باباجون خیلی خوش گذشت صبحانه و ناهار رو اونجا بودیم صبحانه مامان جون زحمت کشیده بودن کله پاچه گذاشتن بقیه عکسها رو در ادامه ببینید اینارو از رو پشت بوم باغ گرفتم اون بالا چای میخوردیم خاله زهره در حال خوابوندن امید . . . خوابیدی اینم وقتی از اون بالا اومدم پایین گرفتم تنها کاری که کردیم پشتی کالسکه رو خوابوندیم تا راحت بخوابی اگه جابجات میکردیم بیدار میشدی اینم یخ یخچال باغ که خیلی ناز بود منم طبق معمول عکس گرفتم بال بال میزدی که غذا بخوری بچه آخه اینا واسه تو خوب نیست ، هنوز زود...
نویسنده :
مامان و بابا
9:48
نوروز 94 همراه با وروجکای مامان
سال نو مبارک ببخشید دیگه دلش میخواد زودی بغلش کنم تحمل عکس انداختن نداره از داداشی یاد بگیر اینا رو واسه کوچولوهای فامیل درست کردم که از طرف امیرمهدی و امید بدم بهشون به مناسبت سال گوسفند امید بغل دایی جانش خونه عمه عذرا خانم مامانی اینجا هم خونه عمو آقا رضا زینب ( دخترعمو جواد آقا ) و آقا امید این چه مدل خوابیدنه آخه تا دیدی میخوام عکس بگیرم پریدی و خودت زدی به خواب ( امیرمهدی) تاب سواری امید خان خونه خاله زهره ( مامان حلما خانوم) اینم داداشی توپ بازی امید خان خونه عمه نرگس اون توپ سبزه رو هم آخر س...
نویسنده :
مامان و بابا
8:46
امیرمهدی یه پارچه آقاست
خیلی دوست داره تو جارو کشیدن کمکم کنه منم اون آخر سر میدم یه کم کمکم کنه خسته نباشی پسرم خدا قوت اینم یه شب دیگه پذیرایی به سبک امیرمهدی بدون شرح یه عکس میخوام بگیرم هاااااااا . . . این اداها چیه آخه آها این شد امیرمهدی و گردش و اینا..... جمعه 15 اسفند 93 داشتیم میرفتیم مهمونی بچم رو آسفالت دم در افتاد و صورتش بدجور خراش برداشت این عکس واسه صبح شنبه ست ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:19
پسرک من
این چه مدل شیشه خوردنه آخه مامان آخه چرا منو میذاری زمین تاسوعای حسینی (این عکس جا مونده بود ) دندون سومی در شرف رویش (البته الان دندون 5 هم دراومده و 9 ماه و نیمه ای) صرفا جهت اینکه ببینین بچم چقد صاف و شیک میشینه این چه مدل تماشای تلویزیونه آخه داداشیا بدون شرح اینجا هم امیر مهدی تازه از حموم دراومده و داره تکلیفاشو انجام میده امید هم که فضول و شیطون این چیه؟ . . بذار ببینم خوردنیه ؟ . . ای بابا کجا رفت پس پس شله زرداش کوووووووووو گردش و صحرا و اینا....... من و بابایی من و بابایی و دا...
نویسنده :
مامان و بابا
16:03